ناگاه به یک نگاه بیرون آورد
می خواد که...اشتباه بیرون آورد
آن شعبده باز پیر که یک روز مرا
از داخل این کلاه بیرون آورد
تاریکم و شب از دل من می جوشد
تکرار به تکرار خودش می کوشد
تکراری ام آن قدر که حالا دیگر
پیراهنم از حفظ مرا می پوشد
یک آینه ی اسیر شکلک شده ام
پیش تو هزار بار کوچک شده ام
از حافظه ات چه زود پاکم کردی
یک آی دی سوخته ی هک شده